مجموعه فرهنگی- مذهبی شهید مدرس اصفهان

کانون فرهنگی هنری شهید مدرس
طبقه بندی موضوعی
آخرین دیدگاهها
  • ۱۳ تیر ۹۳، ۱۴:۴۶ - محسن توکلی
    BIG LIKE
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۳، ۱۱:۱۳ - احمد توکلی زاده
    درجه یک
  • ۱۳ فروردين ۹۳، ۱۷:۱۹ - احمد رمضانیان
    عالی...
...ـترین هـــا
دیگـــر

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید چمران» ثبت شده است

۱۰
ارديبهشت
۹۳

امر به معروف به شیوه سرداران حضرت روح الله (ره)

ماجرای برخورد شهیدچمران با رضاسگه!

حجـت الاسـلام داسـتانپور در یکی از سخـنرانی هایش ماجـرای عبـرت انگیزی از برخورد شهید چمران با یکی از گنده لات های مشهـد بیـان می کـند.


به گزارش پایگاه جـوان انقـلابی ؛ متن این خاطـره بدیـن شـرح اسـت :

هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!

یک روز داشـت می رفـت سمـت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.

شهید چمـران از ماشیـن پیاده شد و دست اونو گرفت و گفـت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“

رضا گفت : بَروبچه ها که اینجور میگن…..!!!

چمران بهش گفت : اگه مردی بیا بریم جبهه!!

به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه……!

مدتی بعد….

شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد….!

چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“

رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود!

وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:

”آهای کچل با تو ام…..! “

یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“

رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!

چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید…..!“

(چمران و آقا رضا تنها تو سنگر:)

رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!!

شهید چمران: چرا؟!

رضـا: مـن یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده….!

تا حالا نـشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه…..

شهید چمـران: اشتباه فکر می کنی…..! یکی اون بالاست که هر چی بهش بَدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!

هِی آبـرو بهم میده…..

تو هم یکـیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده…..!

منم با خـودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم…..! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!

رضا جا خورد!….

… رفت و تو سنگر نشست.

آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد!

تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟؟

اذان شد.

رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضـو گرفت.

… سر نماز، موقـع قنـوت صدای گـریش بلند شد!!!!

وسط نماز، صدای سوت خمـپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد…..

رضارو خدا واسـه خودش جدا کرد……! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)

یه توبه و نمـاز واقعی…

ـ

javanenghelabi - chamran

  • مدیر وب
۱۲
فروردين
۹۳

دکتر چمران

  • مدیر وب