شخص دوم وهابیت کیست؟
یکیاز مشکلات جدی مسلمان (چه شیعه و چه سنی)، وهابیت تکفیری است و از طرفی، آشنایی با عقاید و عملکرد وهابیت تکفیری و نقد آنها یکی از نیازهای جدی جوامع مسلمان است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج وابسته به بعثه مقام معظم رهبری، سلسله مباحث وهابیتشناسی که توسط حضرت آیتالله جعفر سبحانی تدریس شده است، تقدیم مخاطبان گرامی می شود:
پدیدآورنده وهابیت ابن تیمیه در قرن هشتم بود و پس از چهار قرن خموشی این فرقه به وسیله محمّد بن عبد الوهاب در قرن دوازدهم (قمری) رشد و نمو کرد.
محمّد بن عبد الوهاب، اهل نجد است، یعنی در نجد بزرگ شده است پدری دارد بسیار عالم و فاضل و ورع و متقی، و به تمام معنا مرد مذکی، امّا فرزندش بر خلاف روش او است.
وی متوّلد 1115 هجری قمری. متوفّای 1206 ه.ق است. تا پدر بود افکار خودش را ابراز نمیکرد. بعد از فوت پدر، در سال 1160 کم کم همان افکار ابن تیمیّه را گرفت و احیا کرد.
امّا خیلی از ابن تیمیّه جلوتر زد، چون گاهی ابن تیمیّه برخی از توسلها را تجویز کرده است. ابن تیمیّه کتابی دارد به نام « الاذکار» که چاپ هم شده است در آنجا دارد که عبدالله بن عمر یک شب یا یک روز پاهایش خوابید، رنج میبرد از این که پاهایش به خواب میرود، متوسّل به پیغمبر اکرم صلّی الله و آله شد و گفت: یا محمّد! بعد از توسل پا باز شد، این را نقل میکند و این را تجویز میکند، امّا همین محمّد بن عبد الوهّاب که استادش محمّد بن تیمیّه است همین را تجویز نمیکند. اینجا هم با استادش مخالف است ایشان کتابهای ابنتیمیّه را مطالعه کرد و تمام مطالب ایشان را به نحو دیگر مطرح کرد، امّا خیلی سختتر و کوبندهتر.
چگونه مکتب محمد بن عبد الوهاب گسترش یافت؟
عرض کردم که ابن تیمیّه در دمشق ظهور کرد، دمشق در آن زمان مرکز علم و دانش بود، ولی ایشان در منطقه نجد، منطقهای که امّیّت و بی سوادی و اعراب فراوانند. یعنی آنهایی که نه آگاهی از کتاب دارند و نه از سنّت دارند، و فقط از پدر و مادر مسائلی را شنیدهاند و غالبا اعرابند و بیابانی، در آنها نفوذ کرد.
بازوی مکتب ایشان آل سعود است. به این معنا که آل سعود با ایشان هم پیمان شدند و در همان اوایل گفتند که ما حاضریم بازوی نظامیّه شما باشیم. به یک شرط اینکه امور دینی با شما و نسل شما باشد، سیاست و حکومت با ما و نسل ما باشد و الآن هم بر همین پیمان باقی هستند، از همان زمانی که پیمان بستند در تمام این چند قرن حکومت نظامیگری و قدرت در دست آل سعود است و فتوا و موقوفات و غنائم همه و همه دست شیخ و آل شیخ است. و الآن هم که مفتی دارند از آل شیخ است، اینها پشت ایشان را گرفتهاند، و به اصطلاح پشت سر او ایستادند، و این مکتب را کم کم در نجد گسترش دادند ولی در عین حال دولت عثمانی احساس خطر میکرد و کرارا بر اینها حمله کرد و اینها را گرفت و بست، منتها اینها در نقطهای زندگی میکردند که عثمانیها نمیتوانستند در آنجا دوام بیاورند. از این رو کم و بیش و جسته و گریخته تبلیغ میکردند تا اینکه خلافت عثمانی در اوائل 1300 شمسی فرو ریخت و حکومت اسلامی رفت و کشورهای اسلامی که یک کشور بودند، تبدیل به چند کشور شدند، عجوز استعمار انگلستان قرار شد که نجد و حرمین شریفین را در اختیار آل سعود قرار دهد. فلذا با قوه و قدرت حرمین شریفن را گرفتند، از نجد که منطقه شرقی است تا مکه، طائف و جده در قلمرو اینها قرار گرفت، باز اینها نتوانستند اشاعه دهند مگر روزی که نفت در سرزمین اینها پیدا شد، قدرت دلار و قدرت ریال از یک طرف، از طرف کسانی را که تربیت کرده بودند برای اشاعهی مکتب، سبب شد که این مکتب از خارج حرمین به جای دیگر هم منتقل شود.
به بیان دیگر گروهی را با زر خریدند و گروهی را هم با زور مطیع خود ساختند. یعنی اگر زر و زور از دست اینها گرفته شود این مکتب در دنیا مشتری ندارد.
باید دانست که در این مکتب چیزی نیست که جوان بتواند به آن بگرود، امّا از آنجایی که حرمین دست اینها است، منبر مکّه و مدینه دست اینها است و از آن طرف قدرت ریالی دارند و استعمار هم با اینها هم فکر هست و هماهنگ، از این رو توانستند در دنیا خودشان را نشان بدهند، امّا تحت همین همایش و برنامه.
تبین مفهوم توحید و شرک بهترین راه برای بطلان مکتب وهابیت
در میان مسائلی که ما باید فشار بیاریم مسئلهی توحید است، اگر ما بتوانیم که توحید و شرک را معنای درست کنیم و حقیقت توحید را بیان کنیم، خواهیم دید که موحّد کیست و مشرک کیست.
آنها اساس کارشان توحید است، در واقع خودشان را سپاه توحید میدانند، و دیگران را متهم به سپاه شرک میکنند، ما باید توحید و مراحل توحید را خوب بیان کنیم تا دیده شود که موحّد کیست و غیر موحّد کیست، زیرا با صرف گفتن اینکه ما موحّد و شما مشرک هستید یا بالعکس کار حل نمیشود، مفتاح و کلید این مکتب تبیین مفهوم توحید و شرک است.
توحید و مراتب آن
توحید مراتبی دارد برخی از مراتبش فعلا برای ما مطرح نیست مثلاً توحید در ذات و آن این است که خدا یکی است و برای او صانعی نیست و نیز برای او همتا نیست. تعبیر اینکه خدا یکی است در مقابل باید بگوییم که همتایی برایش نیست، اینکه بگوییم یکی هست و دو تا نیست غلط است، باید بگوییم که یکی هست و همتا و شریکی ندارد. و این مسئلهای است که همهی مسلمانان و همه پیروان ابراهیم بر این توحید معتقد هستند، به این میگویند توحید ذاتی.
توحید در ذات
توحید ذاتی دو مرحله دارد:
1- خدا همتا ندارد، 2- خدا بسیط است و جزء ندارد و قرآن به هر دو اشاره کرده است.
مثلاً در سوره توحید که همگی آن را میخوانیم میفرماید: «و لم یکن له کفوا احد» اشاره به این است که همتا و مثل و نظیر ندارد، در آغاز آیه میفرماید: «قل هو الله احد»، احد یعنی موجود بسیط است جزء ندارد. چون اگر مرکب باشد، «کل» در تحقق خود محتاج جزء میشود و محتاج نمیتواند خدای واجب الوجود باشد، باز در آیات دیگر هم اشاره به توحید به معنای یکتا (که خدا همتا ندارد و هم اشاره به توحید به این معنا که خدا جزء ندارد، بسیط است و مرکب از دو چیز نیست دارد)، منتها این مسئله فعلا نه برای آنها مطرح است و نه برای ما مطرح میباشد.
توحید در صفات
دومین مسئله، مسئلهی توحید در صفات است. توحید در صفات این است که خداوند منان دارای صفات جمال و کمال است، قدرت دارد علم دارد، امّا علم و قدرت او عین ذات او است نه اینکه یک طرف ذات باشد و طرف دیگر قدرت. قدرت عین ذات اوست، علم عین ذات اوست، حیات عین ذات اوست، این مسئله از خصایص امامیّه است، یعنی دیگران حتی اشاعره معتقد به این مسئله نیستند که صفات عین ذات خداست، بلکه همهی آنها میگویند که صفات زائد بر ذات است.
ولی ما فعلا این مسئله را مطرح نمیکنیم و آن برای جای خودش موکول میکنیم، لازم به ذکر است که این مسئله ادلهی روشنی دارد که در جای خودش بیان شده است.
البته مسئله مهم عبارت است از: توحید در خالقیت، توحید در ربوبیت و توحید در عبادت. که در جلسهی آینده هر سه توحید را بیان خواهیم کرد.