مجموعه فرهنگی- مذهبی شهید مدرس اصفهان

کانون فرهنگی هنری شهید مدرس
طبقه بندی موضوعی
آخرین دیدگاهها
  • ۱۳ تیر ۹۳، ۱۴:۴۶ - محسن توکلی
    BIG LIKE
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۳، ۱۱:۱۳ - احمد توکلی زاده
    درجه یک
  • ۱۳ فروردين ۹۳، ۱۷:۱۹ - احمد رمضانیان
    عالی...
...ـترین هـــا
دیگـــر

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

۱۴
فروردين
۹۳

صحنه ی محشر کبراست

خلایق همه در محکمه ی عدل خداوند حکیم

 و همه در وحشت و اندوه عظیمند

هراسان همه از خشم جحیمند

گریزد پسر از مادر و مادر ز پسر

خلق همه منتظر اجر و صوابند و عقابند و حسابند و

کتابند و عتابند و خطابند

نه راهی که گریزند ز تعقیب گناهی

نه امیدی نه پناهی

همه در محکمه ی عدل الهی

همه جا رفته فرو یکسره در کام سیاهی

امم و خیل نبیّین، همه در جوش و خروشند و ستادند و به گوشند

که شاید شنوند از طرف ذات خدا، حکم خدا را.

 

اُممِ گشته پناهنده به نوح و به خلیل الله و موسی و مسیح و به سلیمان و به داوود نبیّین

همه گویند که ماراست نگه جانبِ پیغمبر اسلام، محمّد که بوَد احمد و محمود

به جز او و وصیش علی آن حجت معبود

کسی مظهر لطف و کرم خالق دادار نباشد، همه با چشم گهربار، گریزند سوی احمد مختار

که ای رحمت تو سایه فکنده به سر خلق گنه کار

مگر لطف تو گردد همه را یار

نگاهی که رهانی تو از این دایره ی وحشتِ عظما دل ما را.

 

در آن حال محمّد سخن آغاز کند، دست دعا باز کند، با احد لم یزلی راز دل ابراز کند، از جگر آواز کند

بار خدا فاطمه ام کو همه دارند به من دیده و من دیده گشودم به سوی عصمت داور

که ثنایش شده از جانب تو سوره ی کوثر که تو خواندیش ز لطف و کرمت حضرت صدیقه ی اطهر

همه امید رسول است، بتول است، بتول است و بوَد پاک و مطهر

نفس خلق به سینه شده حبس و همه مبهوت و پریشان

همه با دیده ی گریان که ندا می رسد از خالق منان همگی چشم بپوشید ز وحشت

نخروشید که آید به سوی عرصه ی محشر

ثمرِ نخلِ دل پاک پیمبر، همه ی هستِ علی هستیِ داور

همه بینید جلال و شرف و عزت ناموس خدا را.

 

قیامت بوَد آن لحظه که زهرا به سوی حشر بیاید

به روی خلق ز لطف و کرمش دیده گشاید

نه دل احمد و حیدر که دل از دوست و دشمن برباید

به لبش خنده ی عفو و به سرش تاج شفاعت

به کفش برگه ی آزادی و دندان رسول الله و پیشانی بشْکافته ی حیدر و خون جگرِ نورِ دو عینش

حسن و جامه ی خونین حسین ابن علی دست ابوالفضل علمدار

دو مظلوم دگر محسن ششماهه و قنداقه ی خونین علیْ‌اصغر

و جبریل امین پیش روی ناقه و پشت سر او حضرت میکال دو سوی دگرِ او ملک‌الموت

سرافیل به تعظیم و به تجلیل و به تکبیر و به تسبیح و به تهلیل

فزون از عددِ اهل قیامت، ملَک آیند و ستایند همه حضرت امّ النّجبا را.

 

پس آنگاه ندا می رسد از ذات خداوند که محبوبه ی من

فاطمه امروز بخواه آنچه که خواهی

ز چنین طرفه ندا فاطمه را اشک، روان گردد و گوید که الهی

اگر امروز مرا اشک روان است به صورت، تو گواهی که فقط عاشق دیدار حسینم

که رسد باز ندا از طرف ذات خداوند که یا فاطمه ای دخت پیمبر

بگشا دیده ی خود را به سوی عرصه ی محشر

نگه فاطمه افتد به یکی پیکرِ بی‌سر که بود پاره‌تر از لاله ی پرپر

همه اعضاش جدا گشته ز شمشیر و ز خنجر

زده خون یکسره فواره ز رگ‌های گلویش

جگر فاطمه خون گردد و آهی کشد از سینه که محشر بخروشد

به ستوه آورد از ناله ی خود ارض و سما را.

 

اهل محشر همه با فاطمه فریاد بر آرند

چنان اشک ببارند که در حشر شود باز بپا محشر دیگر

ز خدا باز ندا می رسد ای فاطمه بار دگر از ذات خداوند تعالی

بطلب حاجت خود را و بخواه آنچه که خواهی

نگه فاطمه بر حنجر صد چاک حسین است و دو دستش به دعا

گرید و گوید به خدای ازلی: بار خدا حاجت من نیست به جز آن که ببخشی

ز کرم خیلِ محبّان من و شوهر مظلوم مرا

باز ندا می‌رسد از حضرت معبود که ای نور دل احمد و محمود

به عزّت و جلالم به تو آنقدر ببخشم که تو راضی شوی از من

به خدا می سزد آن روز خدا خلقت خود را به همان سیلیِ سختی

که به یاس رخ زهرا اثرش ماند، ببخشد

که همان لطمه شرر زد جگر اهل ولا را.

 

بگشا دیده و الطاف و عنایات و کرم بین که همان عصمت داور که همان روح دو پهلوی پیمبر

که همان آینه ی احمد و حیدر

چو نهد پای به محشر، همه بینند چو مرغی که کند دانه ز خاشاک جدا

جمع کند جمله محبان خودش را و منادی خداوند ندا می‌دهد:

ای اهل قیامت!

همگی پیش به پشت سر زهرا

همه پویند به گلزار جنان همره صدیقه ی اطهر،

به جز آنان که شکستند میان در و دیوار،

ز کین پهلوی او را،

نه فقط پهلوی او، سینه ی او، بازوی او را

و گروهی که ستادند و نکردند در آن عرصه ی غم یاری او را

و گروهی که گشودند به آتش در کاشانه ی او را

و گروهی که شکستند درون صدف سینه در آن واقعه دردانه ی او را

و هم آنان که شکستند نمکدان و گرفتند ندیده نمکش را

و هم آنان که گرفتند پس از رحلت پیغمبر اکرم فدکش را

و هم آنان که پس از فاطمه کشتند حسین و حسنش را

و هر آن کس که به اولاد علی ظلم کند تا صف محشر،

و هم آنان که گرفتند به جز راه ولایت، ره عصیان و خطا را.

 

شاعر: غلامرضا سازگار

  • مدیر وب
۰۳
آذر
۹۲
عقیق:ذکر صلوات بر محمد و آل محمد از اذکاری است که به آن خصوصا در روز جمعه بسیار سفارش شده  و دارای اثرات بسیاری از جمله آمرزش گناهان، خوش اخلاقی و..... می باشد. در این نوشتار  50 رباعی درباره "صلوات" از شعرای مختلف آمده است.




1

بر روی زمین و آسمانها و کرات

در بین مناجات برای حاجات

زیباتر از این جمله ندیده است کسی

بر خاتم انبیاء محمّد صلوات

  • مدیر وب
۰۳
آذر
۹۲

سید حمیدرضا برقعی شاعر جوان معاصر و ساکن قم، در شب شعر عاشورایی که ۲۷ آبان‌ماه در پژوهشکده فرهنگ و هنر جهاد دانشگاهی برگزار شد، تازه‌ترین غزل خود را قرائت کرد که با استقبال حضار مواجه شد.

به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر

  • مدیر وب
۰۸
مرداد
۹۲

شب قدر

در "ترجمان القرآن جرجانی" شب قدر، شب اندازه کردن کارها ذکر شده است. صاحب " کشاف اصطلاحات الفنون" گوید: شب قدر، شبی است با عزت و شرف که هر که در آن طاعت کند عزیز و مشرف گردد.

در "التفهیم بیرونی" آمده است:

و اندر ماه رمضان لیلة القدر است، آنک جلالت او را به دهه پسین جویند و نیز گفتند به طاق‌های این دهه.

لیلة القدر شبی مهم و سرنوشت ساز است. شب نزول رحمت و برکات الهی و تعیین سرنوشت ابدی انسان‌هاست. در خصوص اهمیت این شب گفتنی است که از صدر اسلام و از عهد رسول اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله رسم بر آن بوده است که شب‌های قدر را "احیا" بگیرند و تا سپیده‌دم به آداب مخصوص آن از جمله دعا و نماز و استغفار بپردازند. در فضیلت شب قدر آمده است شبی بهتر از هزار ماه است: "لیلة القدر خیر من الف شهر."

و به احتمال قوی این شب ارجمند یکی از شب‌های نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم ماه مبارک رمضان می‌باشد.

در آیه نخست سوره مبارکه "قدر" نیز تصریح شده است به آن که قرآن کریم در شب قدر نازل شده است: " انا انزلناه فی لیلة القدر. "                                                                       

در "تفسیر ابوالفتح رازی" پیرامون شب قدر آمده است:

شب تقدیر است و فصل احکام و تقدیر قضایا آنچه خواهد بودن در سال از آجال و ارزاق و اقسام همه در این شب کنند و گفتند قوله "فی لیلة مبارکه " هم این شب است.

شب قدر هم مانند بسیاری از مضامین والای دینی از منظر نظر شاعران ما دور نمانده است. شبی که در ادبیات ما از روشن‌ترین پنجره‌های معنویت و عرفان به آن نظر شده است. همیشه نگاه به شب قدر، نگاه به شبی بوده است که انسان در وسعت بی کرانه‌اش می‌تواند به شنایی جانانه بپردازد و از هر چه سیاهی و تباهی است به درآید و برای سال آتی و سال‌های آینده ره‌توشه‌هایی مبارک و الهی برگیرد. به راستی در ساحت هیچ ادبیاتی چون ادبیات فاخر این سرزمین نمی‌توان این همه نازک خیالی‌های جانانه و وجدانگیز را از مفاهیم دینی سراغ گرفت. شاعران و ادیبان ما آنگاه که با همه وجود اشراقی خود به فهم قدر توفیق می‌یافتند و از خدای قدر برای برون شدن از وهم و حضور در فهم قدر و مراتب آن توفیق طلب می‌کردند به تبیین ذوقی این مفهوم والای دینی می‌پرداختند:

منوچهری دامغانی:

با رنگ و نگار جنت العدنی                                                                  با نور و ضیاء لیلة القدری

 

شیخ اجل سعدی شیرازی:

تو را قدر اگر کس نداند چه غم                                                           شب قدر را می‌ندانند هم

 

خواجه حافظ شیرازی:

شب قدر است و طی شد نامه هجر                                            سلام فیه حتی مطلع الفجر

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند                                           واندر آن ظلمت شب، آب حیاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی                                   آن شب قدر که این تازه براتم دادند

 

عارفان درباره شب قدر گفته‌اند که این شب، شبی است که سالکان را به تجلی خانه خاص مشرف می‌گرداند تا بدان تجلی قدر و مرتبه خود را نسبت با محبوب بشناسند و آن وقت، ابتدای وصول سالک باشد؛ یعنی جمع و مقام اهل کمال در معرفت:

در شب قدر، قدر خود را دان                                                              روز در معرفت سخن میران

 

 

منبع: سایت باشگاه اندیشه، علی‌رضا باوندیان . 


 

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است

یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است

تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد

هر دلی از حلقهای در ذکر یا رب یا رب است

کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف

  • مدیر وب