مجموعه فرهنگی- مذهبی شهید مدرس اصفهان

کانون فرهنگی هنری شهید مدرس
طبقه بندی موضوعی
آخرین دیدگاهها
  • ۱۳ تیر ۹۳، ۱۴:۴۶ - محسن توکلی
    BIG LIKE
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۳، ۱۱:۱۳ - احمد توکلی زاده
    درجه یک
  • ۱۳ فروردين ۹۳، ۱۷:۱۹ - احمد رمضانیان
    عالی...
...ـترین هـــا
دیگـــر

۶ مطلب با موضوع «گروه شاهد» ثبت شده است

۱۰
ارديبهشت
۹۳

 داخل گردان شایـعه شــده بـود کـه نمــاز نمی‌خــواند! مرتـضی رو کــرد به مــن و گفت: «پسره انگار نه انگار که خدایی هســت، پیغمبری هســت، قیامتی …، نماز نمی‌خـــونه…» باور نکردم و گفتم : […]


به گـزارش گـروه خاکــریز جبـهه های پایـگاه جـوان انقــلابی ؛ داخل گردان شایـعه شــده بـود کـه نمــاز نمی‌خــواند! مرتـضی رو کــرد به مــن و گفت: «پسره انگار نه انگار که خدایی هســت، پیغمبری هســت، قیامتی …، نماز نمی‌خـــونه…» باور نکردم

  • مدیر وب
۱۰
ارديبهشت
۹۳

روایت خواندنی از فرزندان روح الله در جبهه ها

حاجی انگار که حواسش به هیچ کجا نباشد، مشغول کار خودش بود و یکدفعه پوتین را بلند کرد و لبه آن را به دهان گذاشت و آب داخلش را نوشید


به گـزارش پایـگاه جـوان انقــلابی ؛ محـو سخـنان حـاج همـت بـودم که در صـبحگاه لشـگر با شـور و هیـجان و حـرکات خاص سر و دستـش مشـغول سخــنرانی بود. مثل همیشه آنقدر صحبت های حاجی گیرا بود که کسی به کار دیگری نپردازد. سکوت همه جا را فرا گرفته بود و صدا فقط طنین صدای حاج همت بود و صلوات گاه به گاه بچه ها. تو همین اوضاع پچ پچی توجه  بچه ها را به خود جلب کرد. صدای یکی از بسیجی های کم سن و سال لشگر بود که داشت با یکی از دوستاش صحبت می کرد.

  • مدیر وب
۱۰
ارديبهشت
۹۳

در خاکریز جبهه های فرزندان روح الله چی می گذشت؟

چه خوب است درکنار بازی‌های کامپیوتری والدین امروز، مزه این بازی‌ها را هم به کودکنشان بچشانند

به گــزارش گروه خاکریز جبهه های پایـگاه جوان انقـلابی ؛ بچــه‌های امروز شـاید مزه مـسابقه سیـب‌خوری بدون دســت و یا ماسـت‌خوری و… را نچشیده باشند و‌لی این بازی‌ها قسمتی از شادی‌های دهه شصت بود که حتی در جبهه جنگ هم رزمندگان را شاد می‌کرد. چه خوب است درکنار بازی‌های کامپیوتری والدین امروز، مزه این بازی‌ها را هم به کودکنشان بچشانند

.

javanenghelabi - shohada 14

javanenghelabi - shohada 12

javanenghelabi - shohada 13

  • مدیر وب
۱۰
ارديبهشت
۹۳

سفر اشتون به اصفهان بهانه ای شده است تا مادر ۳ شهـید اصفهانی برای وی نامه ای بنویسد و وی را مورد خطاب قرار دهد.


به گزارش پایگاه جوان انقلابی ؛ حاجیه خانم بحرینیان خواهر و مادر شهید اصفهانی که برادر و ۳ فرزندش را برای آبیـاری و حفظ نهـال انقلاب و لبیـک به فرمان امام خمـینی فــدا کرده، نامه ای را به مسئول سیاست خارجه اتحادیه اروپا نگاشته است که مطالعه آن حقایق سنگینی را به خاطر مدعیان حقوق بشر می آورد.
در ادامه متن این نامه آمده است :

سرکار خانم اشتون!
سلام علیکم

به رسم اینکه میهمانید به شما خوش آمد می گویم، اما از تعارفات می گذرم و سر اصل مطلب می روم؛

خانم اشتون من به نمایندگی از تمام مادرانی که فرزندان برومند خود را در دفاع مقدس و انقلاب خویش از دست داده اند، این چند خط را برای شما می نویسم. مادرانی که هنوز که هنوز است، بسیاری شان چشم انتظار یافتن نشانه ای یا گرفتن خبری از جگرگوشه شان هستند.

خانم اشتـون!
شما به شهری پا گذاشته اید که در هر محله و کوچه اش یادگاری از جنگ با عراق دارد. شما به سرزمینی آمده اید که شهدایش کماکان در آسمان ایران می درخشند. ای کاش در کنار بازدیدهای تفریحی خود، سری هم به گلستان شهدای اصفهان می زدید. ای کاش به گلستان شهدا می رفتید و می دید که حمایت های بی دریغ کشورهایی که شما به نمایندگی از آن به ایران سفر کرده اید چه بر سر جوان ها و فرزندان این کشور آورده است. کاش می رفتید و نگاهی به سنگ قبرها می کردید و سن های آن ها را می دید. ۱۶، ۱۵، ۱۴، ۱۳ سال!

نمی دانم زمانی که کشورهای متبوع شما به صدام حسین، سلاح و بمب شیمیایی می دادند، شما کجا مشغول فعالیت بودید، اما ای کاش سری هم به جانبازان شیمیایی می زدید تا کاردستی آمریکا و اروپا تان را از نزدیک ببینید.

خانم اشتـون!
آیا میدانید از دست دادن فرزند چه ضربه سنگینی برای یک مادر است؟ ولی شاید به خود اجازه نداده اید که بدانید در ایران مادران زیادی هستند که سه یا چهار یا بیشتر فرزندان خود را در راه خدا و به فرمان امام خمینی ( ره ) فدا کرده اند تا نگذارند دوًلت صدام حسین و حمایت های آمریکا و اروپا ضربه ایی به اسلام و انقلاب و ایران وارد کنند و بدانید اگر دوباره میدان جنگی فراهم شود و همه دنیا در برابر ایران اسلامی قد بکشند، باز هم با تمام توان و به ندای حضرت امام خامنه ای لبیک میگوئیم و دهان استکبار از نوع اروپا و آمریکا و … را خواهیم بست.

ـ

javanenghelabi - ashtonb25ـ

خانم اشتـون!
شنیدم در ایران دم از حقوق بشر زده اید و با فعالان زن دیدار داشته اید! خوب است ولی کدام حقوق بشر؟! اگر منظورتان حقوق بشری است که شما میگوئید و در آن انسان ها را قتل عام می کنند و سر می برند و جگرشان را می خورند، باید بگویم این حقوق بشر ارزانی خودتان و اگر منظورتان کرامت نفس بشری، نوع دوستی و صلح بین جوامع است، باید گفت ایران و ایرانی استاد، معلم و مبلغ این حقوق بشر است و باید خود را دانش آموز این کلاس بدانید. ما طعم حقوق بشر شما و رهبرانتان را با تمام وجودمان حس کرده ایم. فرزندان به خاک خفته من و دیگر مادران این سرزمین گواه خوبی برای حقوق بشر شما هستند.

خانم اشتـون!
از دیدار با فعالین زن گفته اید. شما با کدام فعالین زن دیدار کرده اید را نمی دانم، اما زنان این سرزمین کسانی هستند که ۸ سال تمام جگرگوشه هاشان را به میدان فرستادند تا به فرمان امام خود لبیک گفته باشند. زنان این سرزمین مادرانی هستند که بعد از ۳۰ سال که از پسر خود تنها یک پلاک به دستشان می رسد، زیر تابوت خالی پسر را می گیرد و می گوید هرچه دارم فدای انقلاب و رهبرم.

خانم اشتـون!
در پایان باز می گویم که ای کاش سری هم به مزار شهدای ما می زدید، چراکه در این صورت معنی این جمله آخر مرا بهتر درک می کردید؛

ما همچنان برای سربازی در راه رهبرمان آماده ایم، نه عقب نشسته ایم و نه دشمنی ها و خصومت هایتان را فراموش کرده ایم، روزی که فرمان برسد، چنان در برابرتان خواهیم ایستاد که تاریخ بدر و عاشورایی دیگر را در صفحه خود ثبت کند.

با احترام
صدیقه سادات بحرینیان
مادر شهیدان محمد، اکبر و ابالفضل فخفوری
خواهر شهید سیدرضا بحرینیان

  • مدیر وب
۱۰
ارديبهشت
۹۳

امر به معروف به شیوه سرداران حضرت روح الله (ره)

ماجرای برخورد شهیدچمران با رضاسگه!

حجـت الاسـلام داسـتانپور در یکی از سخـنرانی هایش ماجـرای عبـرت انگیزی از برخورد شهید چمران با یکی از گنده لات های مشهـد بیـان می کـند.


به گزارش پایگاه جـوان انقـلابی ؛ متن این خاطـره بدیـن شـرح اسـت :

هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!

یک روز داشـت می رفـت سمـت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.

شهید چمـران از ماشیـن پیاده شد و دست اونو گرفت و گفـت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“

رضا گفت : بَروبچه ها که اینجور میگن…..!!!

چمران بهش گفت : اگه مردی بیا بریم جبهه!!

به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه……!

مدتی بعد….

شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد….!

چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“

رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود!

وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:

”آهای کچل با تو ام…..! “

یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“

رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!

چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید…..!“

(چمران و آقا رضا تنها تو سنگر:)

رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!!

شهید چمران: چرا؟!

رضـا: مـن یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده….!

تا حالا نـشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه…..

شهید چمـران: اشتباه فکر می کنی…..! یکی اون بالاست که هر چی بهش بَدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!

هِی آبـرو بهم میده…..

تو هم یکـیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده…..!

منم با خـودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم…..! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!

رضا جا خورد!….

… رفت و تو سنگر نشست.

آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد!

تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟؟

اذان شد.

رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضـو گرفت.

… سر نماز، موقـع قنـوت صدای گـریش بلند شد!!!!

وسط نماز، صدای سوت خمـپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد…..

رضارو خدا واسـه خودش جدا کرد……! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)

یه توبه و نمـاز واقعی…

ـ

javanenghelabi - chamran

  • مدیر وب
۱۰
ارديبهشت
۹۳

حسیـن گفـت : آمریکا را همیشه دشمن بدار ، سعی کن همیشه بمبی باشی تا هر کجا خواستی ضامن آن را بکشی و هزاران کثیف را که زندگی برای آنها چیزی جز نفس کشیدن نیست راحت کنی.


سبحـان داودی در وبـلاگ “آخـرین بازمـانده” نوشت : دانش آموز شهـیدحسین بیـدخ از جمله عارفان معاصر دزفول بود که در نوجوانی به مقام اکمل الخلایق دست یافت ودر حالیکه سن بسیار زیادی نداشت نقشه راهی بس بزرگ وبا بصیرت برای آیندگان خود ترسیم نمود.راهی را که هرکس را توان پیمودن آن نیست….

متن زیربریده هایی از دستنوشته های این فرشته زمینی است که بصورت متن ادبی در آمده است ومن کردار خودم را با وصیت حسیــن سنجیده ام….

شما نیز خـودتان و اعـمالتان را با این وصیـت نامه بسنجـید

  • مدیر وب