جمعه, ۲۴ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۱۳ ب.ظ

خوشا به حال چشمهای تو چون بارانیست ، خوشا به حال دست های تو چون مهمانیست ، خوشا به حال نگاهت چون آسمانیست ، تعجب نکن !!! کمی صبر کن ! ببین ، بوی سیب می آید ، انگار کسی تو را فرا می خواند ، ببین چه قدر دریا طوفانیست ، بیا درنگ نکن با خود توست بیا ، بیا و سوار شو ، ناخدای این کشتی آقای مهربانیست و جواز ورودش فقط عطش ! عطش !
راستی تا به حال تشنه شده ای؟ تشنه محبت؟ تشنه یک دوست که تو را به خاطر خودت بخواهد؟ تشنه یک نگاه صادق، تشنه یک دست که همه کار از او بر بیاید؟ تشنه یک لذت که پایان نپذیرد؟ مطمئنم که شده ای حتی یکبار ، پس سوار شو.
مگر نشنیده ای که فرموده اند کشتی او از همه بزرگتر و سریعتر است پس سوار شو؛
اکنون فصل حرکت و اکنون زمان نجات.
چی؟ مقصدش کجاست؟ می رویم خانۀ حضرت بهشت ! خنکای وجودش تنت را نوازش خواهد داد، سوار شو، فرصتی برای درنگ نیست ! داستان نوح را به یاد می آوری؟ اینجا چند قدمی ظهور، پسر حسینعلیهالسلام سالهاست انتظارمان را می کشد. از خانه ی او تا بهشت راهی نیست. بیا تا به خانه اش برویم و با او شروع کنیم ، تعجیل کن ، مادرش چشم به راه است .
آری اکنون گاه یاری اوست.
امام صادق (علیه السلام ) فرمود:
«هر کس که خدا خیر خواه او باشد محبت حسینعلیه السلام و زیارتش را در دل او مىاندازد».
از عــرش، از میان حسینیـّۀ خـــدا
آمد صدای نالهی «حیّ علی العــزاء»
جمع ملائکه همه گریان شدند و بعد
گفتند تسلیـت همه بر ساحت خـدا